يكشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۴، ۰۱:۵۹ ب.ظ
دلم تنهاست میدانی ؟
دلم تنهاست میدانی
غروبم بی تو بی معناست میدانی
چه بی تدبیر رفتی و
چه بی اندازه آسایش
زمن بگرفتی و هرشب
به اشک دیدگانم خوب شستی
رد جامانده بر قلبم
هنوز امید دارم من
بیایی از پس عادت
بگویی دوست میدارم
تو را بی حد
بگویی راز دل با من
و من گویم دمادم این سخن با تو
دلم تنهاست میدانی؟
غروبم بی تو بی معناست میدانی؟
تو ای افسون افسونها
تو ای رعنا بی همتا
تو آیا خوب دانستی ؟
دلم تنهای دورانهاست؟
اسیر آتش غمهاست؟
ولیکن با تو گفتنها
مرا آرام گرداند
که تو سنگ صبوری و
همی گویم به تو یکبار دیگر من
"تو را من چشم در راهم"
رسولی-روح الله